معنی لبخند زدن

لغت نامه دهخدا

لبخند زدن

لبخند زدن. [ل َ خ َ زَ دَ] (مص مرکب) تبسم. ابتسام. بکماردن.


لبخند

لبخند. [ل َ خ َ] (اِ مرکب) لبخنده. تبسم:
برقع از رخ به یک طرف افکند
عالمی زنده کرداز لبخند.
میرزا طاهر وحید.
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ٔ گل شکفتن آموخت.
ایرج میرزا.

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

لبخند زدن

(مصدر) تبسم کردن شکر خند زدن: زنها. . . هر یک مژده خود را می خواستند و آهو پیاپی لبخند میزد. . .


لبخند

تبسم، خنده کم

واژه پیشنهادی

لبخند زدن

خندیدن

حل جدول

لبخند زدن

تبسم، ابتسام


لبخند

تبسم

فارسی به عربی

لبخند زدن

ابتسامه


لبخند

ابتسامه

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

لبخند

خنده‌ای که فقط لب‌ها از هم باز شود، خندۀ کم، تبسم،
لبخند زدن: (مصدر لازم) تبسم‌ کردن،

فرهنگ پهلوی

لبخند

احساس شادی بر لبان

فرهنگ معین

لبخند

(~. خَ) (اِ.) خنده کوتاهی که تنها موجب حرکت لب هامی شود، تبسم.

مترادف و متضاد زبان فارسی

لبخند

تبسم، خنده، شکرخند، شکرخنده

معادل ابجد

لبخند زدن

747

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری